خونه جدید
part
که صدای بلندی اومد، صدای بلند در زدن
اروم روی تخت نشستم و گوشامو تیز کردم ببینم کیه؟ چیه؟! چیشده؟!
صدای خفیف باز شدن در ورود و خروج خونه اومد و صدای سانزو رو میتونستم بشنوم... از روی تخت بلند شدم و با قدم های نسبتا سریع رفتم دم در اتاق و در اتاق رو نیم باز کردم و دیدم ران و ریندو جلوی در روبه رو سانزو بودن
سانزو:بچه ها مایکی جواب نمیده فک کنم اتفاقی افتاده همش قطع میکنه نکنه میخواد خودکشی کنه خب ما که خودشو بلد نیستیم اگه خودشو سر به ن... *ترسیده دیوونه*
ران زد تو صورت سانزو
ران:اروم باش سانزو ی چُلُمپِت تو که میدونی ممکنه کار داشته باشه *عصبی*
سانزو:اره اره ولی من الان نزدیک جدی 30 باره بهش زنگ زدم*پشم ریخته*
ریندو:فردا کو..نت می.. زاره *پوکر فیس*
سانزو:هویی حرف دهنتو بفهم عروس دریایی بنفش ک...صکش! *عصبی خندید*
ریندو:خفه شو عروس دریایی پر مژه حق خور ک...یر صورتی!! *عصبی*
سانزو و ریندو بهم پریدن عین دوتا موش خرمای دراز درحال جنگ بودن باهم
ران:بس کنید دیگه!! *داد زدم*
ویو ران
هردوتاشون یه لحظه دست از دعوا برداشتن و توی همون حالت موندن دستاشون تو سر و صورت و موهای هم دیگه بود
+خاک تو سر هردوتاتون دوتا مرد گنده اید دارید شبیه دوتا پسر بچه دعوا میکنید
ویو رانیا(تو)
از پله ها اروم پایین اومدم پایین
ران:را.. رانیا ببخشید اعصاب راحت برات نزاشتن اینا
ریندو و سانزو کم کم بلند شدن از هم جدا شدن و با خشم به هم چشم دوخته بودن
-ن.. نه مشکلی نیست میگم صداتونو شنیدم اگه بخوایید من به مایکی زنگ میزنم شاید... جواب منو بده ران!
ران:بله؟!
-اگه میشه شماره مایکی رو میگی؟!*گوشیمو از جیبم در اوردم*
ران:اره بزن..... *شماره مایکی رو گفتم*
-ممنونم *شمارشو گرفتم زنگ زدم 2 بار زنگ خورد جواب داد*
(مکالمه تلفنی علامت +مایکی و -تو یا همون رانیا)
+... *جواب ندادم*
-الو؟! مایکی حالت خوبه؟!
+رانیا....*اروم گفتم*اره خوبم چرا زنگ زدی؟!
-اخه ران و ریندو و سانزو گفتن جواب نمیدی نگرانت شدیم
+نگران نباشید
-باشه پس...
+وایستا!
-ها؟!
+به بقیه بگو فردا به مقر بانتن نیان...کارم واجبه
-باشه میگم بهشون
+بای بای
-بای بای *قطع کرد*
سانزو:چی شد مرده یا زندست؟
-ک.. صخول اگه مرده بود که جواب نمیداد گفت فردا نیاین مقر بانتن *پوکر فیس*
هرسه تاشون:چییی؟ *متعجب*
-دلیلشو نگفت بهم *جدی*
سانزو:عجیبه اون هیچوقت کارارو عقب نمینداخت حتی یه روز نمیشد ما نریم
ریندو:باید سر در بیاریم ممکنه دست به هرکاری بزنه از اون بعید نیست *جدی*
(پارت بعد15 لایک)
که صدای بلندی اومد، صدای بلند در زدن
اروم روی تخت نشستم و گوشامو تیز کردم ببینم کیه؟ چیه؟! چیشده؟!
صدای خفیف باز شدن در ورود و خروج خونه اومد و صدای سانزو رو میتونستم بشنوم... از روی تخت بلند شدم و با قدم های نسبتا سریع رفتم دم در اتاق و در اتاق رو نیم باز کردم و دیدم ران و ریندو جلوی در روبه رو سانزو بودن
سانزو:بچه ها مایکی جواب نمیده فک کنم اتفاقی افتاده همش قطع میکنه نکنه میخواد خودکشی کنه خب ما که خودشو بلد نیستیم اگه خودشو سر به ن... *ترسیده دیوونه*
ران زد تو صورت سانزو
ران:اروم باش سانزو ی چُلُمپِت تو که میدونی ممکنه کار داشته باشه *عصبی*
سانزو:اره اره ولی من الان نزدیک جدی 30 باره بهش زنگ زدم*پشم ریخته*
ریندو:فردا کو..نت می.. زاره *پوکر فیس*
سانزو:هویی حرف دهنتو بفهم عروس دریایی بنفش ک...صکش! *عصبی خندید*
ریندو:خفه شو عروس دریایی پر مژه حق خور ک...یر صورتی!! *عصبی*
سانزو و ریندو بهم پریدن عین دوتا موش خرمای دراز درحال جنگ بودن باهم
ران:بس کنید دیگه!! *داد زدم*
ویو ران
هردوتاشون یه لحظه دست از دعوا برداشتن و توی همون حالت موندن دستاشون تو سر و صورت و موهای هم دیگه بود
+خاک تو سر هردوتاتون دوتا مرد گنده اید دارید شبیه دوتا پسر بچه دعوا میکنید
ویو رانیا(تو)
از پله ها اروم پایین اومدم پایین
ران:را.. رانیا ببخشید اعصاب راحت برات نزاشتن اینا
ریندو و سانزو کم کم بلند شدن از هم جدا شدن و با خشم به هم چشم دوخته بودن
-ن.. نه مشکلی نیست میگم صداتونو شنیدم اگه بخوایید من به مایکی زنگ میزنم شاید... جواب منو بده ران!
ران:بله؟!
-اگه میشه شماره مایکی رو میگی؟!*گوشیمو از جیبم در اوردم*
ران:اره بزن..... *شماره مایکی رو گفتم*
-ممنونم *شمارشو گرفتم زنگ زدم 2 بار زنگ خورد جواب داد*
(مکالمه تلفنی علامت +مایکی و -تو یا همون رانیا)
+... *جواب ندادم*
-الو؟! مایکی حالت خوبه؟!
+رانیا....*اروم گفتم*اره خوبم چرا زنگ زدی؟!
-اخه ران و ریندو و سانزو گفتن جواب نمیدی نگرانت شدیم
+نگران نباشید
-باشه پس...
+وایستا!
-ها؟!
+به بقیه بگو فردا به مقر بانتن نیان...کارم واجبه
-باشه میگم بهشون
+بای بای
-بای بای *قطع کرد*
سانزو:چی شد مرده یا زندست؟
-ک.. صخول اگه مرده بود که جواب نمیداد گفت فردا نیاین مقر بانتن *پوکر فیس*
هرسه تاشون:چییی؟ *متعجب*
-دلیلشو نگفت بهم *جدی*
سانزو:عجیبه اون هیچوقت کارارو عقب نمینداخت حتی یه روز نمیشد ما نریم
ریندو:باید سر در بیاریم ممکنه دست به هرکاری بزنه از اون بعید نیست *جدی*
(پارت بعد15 لایک)
- ۵.۶k
- ۳۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط